حماسه آمریکایی – فصل اول حماسه کوین کاستنر هم به طرز شگفت انگیزی قدیمی و هم مدرن است.


کوین کاستنر هم به عنوان ستاره و هم تهیه‌کننده و کارگردان، ادعای جانشینی کلینت ایستوود را به‌عنوان نگهبان و تمرین‌کننده برجسته وسترن آمریکایی معاصر مطرح کرده است. آخرین فیلم کاستنر، با عنوان پر زحمت وسترن هوریزون: حماسه آمریکایی – فصل 1 (اولین فیلم از چهار وعده داده شده)، به طور قاطع این ادعاها را تایید می کند.

کاستنر علاوه بر کارگردانی، تهیه‌کنندگی، نویسندگی و بازیگری، ثروت شخصی قابل توجهی نیز سرمایه‌گذاری کرده است. 38 میلیون دلار تخمین زده می شود (30 میلیون پوند) – در یک سرمایه گذاری 100 میلیون دلاری که او به وضوح آن را یک تلاش شخصی می داند.

مجموعه فیلم های برنامه ریزی شده او قصد دارد داستان اسکان مرزی در هر دو طرف جنگ داخلی را از دیدگاه مهاجران و (به میزان محدود) بومیان آمریکا روایت کند. این کار از طریق یک روایت گسترده و چند وجهی با رشته‌های مختلف انجام می‌شود که در نهایت در اطراف شهر معروف تگزاس Horizon به هم می‌رسند.

خاستگاه شهر، این بخش اول را با هر انسجام روایی که دارد، فراهم می کند. با این حال، در این مرحله، تنها چیزی که واقعاً خطوط داستانی از هم گسیخته را به هم متصل می‌کند، تبلیغات تجاری است که به طور غیرقابل قبولی در سراسر مکان‌های پراکنده فیلم ظاهر می‌شود.

Horizon مکانی خودسرانه و نظامی غیرقابل دفاع در اعماق قلمرو آپاچی است که ساکنان آن به طور غیرقابل توضیحی به آن متعهد به نظر می رسند. اکشن اطراف شهر بر واکنش‌ها به یورش وحشتناک شبانه آپاچی در اوایل فیلم متمرکز است، که تقریباً محل سکونت نوپا را با خاک یکسان می‌کند (مطمئنا نقطه اوج دراماتیک فیلم و تقریباً تنها سکانس اکشن معنادار آن).

اینها عبارتند از یک عاشقانه نسبتاً ضعیف و آرام بین یک مادر جوان بیوه در طول حمله (سینا میلر) و یک ستوان از پست محلی سواره نظام ایالات متحده (سام ورتینگتون). تشکیل یک تیم هوشیار برای شکار پوست سر محلی (ظاهراً برای انتقام از حمله، اما به زودی به پاکسازی قومی بی‌رویه تبدیل شد). و تلاش های بزرگ قبیله تکلیشیم (تاتانکا میانس) برای منصرف کردن پسر سر گرمش از درگیری های خشونت آمیز بیشتر با سفیدها.

فراتر از آن، دیگر محورهای اصلی فیلم شامل یک واگن است که به آرامی (و رک و پوست کنده) مسیر سانتافه را دنبال می کند و یک نقشه انتقام تاریک شامل یک قبیله آدمکش در مونتانا و وایومینگ است. دومی در نهایت با یک تاجر اسب با گذشته ای مبهم و یک تفنگ سریع (خود کاستنر) درگیر می شود.

هیچ یک از این موضوعات در پایان فیلم به جایی نمی رسند که معنی خاصی داشته باشد. و علیرغم زمان سه ساعته تصویر، به نظر می رسد همه بخش هایی از روایت را در ویرایش نهایی از دست داده اند.

تریلر Horizon: An American Saga.

این ساختار روایی از هم گسیخته، مانند فیلم در کل، هم به طرز چشمگیری کهنه و هم به شدت مدرن است. از بسیاری جهات، به نظر می رسد که وسترن هورایزن معادل قرن بیست و یکم نمایشنامه «چگونه غرب برنده شد» در سال 1962 باشد.

برخی از سکانس‌ها – مانند یک میان‌آهنگ کمدی غیر خنده‌دار دردناک که شامل گروهبان ایرلندی سرگرد ریوردان (مایکل روکر) می‌شود – تنها به‌عنوان ادای احترام به مشت احساساتی به همان اندازه خسته‌کننده‌ای که جان فورد متأسفانه در وسترن‌های سواره نظام خود به آن متصل شده بود، قابل توضیح هستند.

این تا حدودی برای حساسیت و دیدگاه مدرن به تاریخ مرزی تغییر یافته است، اما حضور شخصیت‌های سیاه‌پوست در فیلم حاشیه‌ای است، نقش‌های زنان به سختی فراتر از مادری یا کار جنسی است، و دیدگاه بومیان آمریکا با توجه به تاریخچه کاستنر به‌طور شگفت‌آوری نامنسجم است.

اولین کارگردانی او که برنده اسکار شد، با گرگ‌ها می‌رقصد (1990)، وسترن‌های دوران ویتنام مانند مرد بزرگ کوچک (1970) را تکرار کرد و جنگ‌های مرزی را به‌عنوان داستانی نه از سرنوشت آشکار، بلکه از نسل‌کشی بومیان آمریکا بازخوانی کرد. در اینجا سواره نظام آمریکایی به شیوه ای نسبتاً ایده آل به تصویر کشیده شده است (با اشاره به سرخپوستان، قطعاً به صورت غیرقابل توصیف، به عنوان “بومی”).

در حالی که تصویر بدون قضاوت از یک فاحشه جوان (ابی لی) به طرز طراعی در جریان است، جذب فوری او به کاستنر 69 ساله یک یادداشت نادرست را در بین اکثر بینندگان مدرن ایجاد می کند.

گروهی از بازیگران بومی آمریکا.
دیدگاه بومیان آمریکا با توجه به تاریخ کاستنر به طرز شگفت انگیزی نامنسجم است.
ریچارد فورمن

به طور کلی، دیدگاه کاستنر برای وسترن «رام کردن شهر» به داستان منشأ اسطوره‌ای میهن‌پرستانه کلمنتاین عزیزم فورد (1947) نزدیک‌تر به نظر می‌رسد تا به خواری آشوب‌گرانه آشکارترین رقیب مدرن آن، سریال بی‌نظیر دیوید میلچ، ددوود HBO. .

با همه اینها، با سرعت آرام و عدم تمرکز روایی منحصر به فرد، وسترن هورایزن بسیار کمتر شبیه یک فیلم بلند کلاسیک نسبت به قسمت های آغازین یک مجموعه استریم بازی می کند. این قسمت اول به طرز عجیبی با یک مونتاژ تریلر مانند و سه دقیقه‌ای از صحنه‌هایی از قسمت‌های آینده به پایان می‌رسد، گویی برای پیش‌نمایش فصل بعد.

در واقع، درست همانطور که نمایش بصری چگونه غرب برنده شد، ضرورت را در سال 1962 بازتاب داد تا مخاطبان را از تلویزیون خود به سالن‌های سینما بکشاند، وسترن هورایزن نیز به نظر می‌رسد بیانگر یک بحران سیستماتیک در مدل تجاری غالب هالیوود معاصر است.

این فیلم ترکیبی از روایت‌های سریالی است که مخاطبان اکنون با فرهنگ‌های رو به زوال وسترن و سینمای تئاتر آشنا هستند و شرط می‌بندد که مخاطبان بیشتر به آن بازگردند. شهر سینمایی هنوز کازینو ندارد – اما افق کاستنر یک قمار جهنمی است.

دیدگاهتان را بنویسید