با شمارش معکوس بریتانیا برای انتخابات سراسری در 4 جولایسوالی که بسیاری از رای دهندگان ممکن است بپرسند این است که آیا سیاست های اقتصادی دولت های کارگر و محافظه کار تمایل به دستیابی به نتایج اقتصادی متفاوتی دارد یا خیر.
دو حزب غالب که از نظر ایدئولوژیکی تقسیم شده اند، همیشه رویکردهای جایگزین را برای مدیریت اقتصاد کشور ترویج می کنند که هر کدام نتیجه اقتصادی بهتری را نوید می دهند. اما آیا تفاوتهای اجتماعی، ایدئولوژیک و سیاسی آنها واقعاً به تأثیرات متفاوتی بر شاخصهای کلیدی مانند تولید ناخالص داخلی، بیکاری و تورم منجر شده است؟
یکی از ما (عمرو) به تازگی فارغ التحصیل شده است پژوهش بیش از 50 سال داده های اقتصادی را تجزیه و تحلیل کرد تا به این سوال برای دولت های مدرن پاسخ دهد. یافته ها غیرمنتظره و غافلگیرکننده هستند.
اولاً، شواهد نشان می دهد که هیچ تفاوت معنی داری در رشد اقتصادی بین دوره های دولت های چپ و راست وجود ندارد. همین امر در مورد نرخ بیکاری نیز صدق می کند، که تفاوت قابل توجهی بین نحوه عملکرد دولت های دو حزب اصلی در مورد این دو موضوع کلیدی در پنج دهه گذشته نشان می دهد.
این نتیجه متناقض است روایت حزبی متعارف سیاستهای راستگرایانه 50 سال گذشته باعث بیکاری بالا شده است، در حالی که سیاستهای چپگرایانه دولت رفاه مانع رشد اقتصادی شد.
با این حال، تفاوتی در کنترل تورم وجود داشت که در آن واگرایی قابل توجهی ظاهر شد.
علیرغم نتایج سیاست های تورمی محافظه کارانه اخیر که بریتانیا در دو سال گذشته در مدیریت تورم بدتر از همه اقتصادهای G7 عمل کرده استتجزیه و تحلیل بلندمدت دادهها نشان میدهد که دولتهای دست راستی به طور متوسط سالانه حدود 0.2 درصد در مقایسه با دولتهای چپ به کاهش قابل توجه تورم دست یافتهاند.
این نتیجه ای است که نشان دهنده تمایل بیشتر دولت های محافظه کار برای کنترل افزایش قیمت ها و ارتقای ثبات قیمت ها است. این با ادعای سنتی حزب مبنی بر احتیاط مالی و سیاست پولی سختتر مطابقت دارد.
استثنا دوره 2010-2015 است که دولت ائتلافی محافظه کاران و لیبرال دموکرات ها به رهبری دیوید کامرون قدرت را در دست گرفت. این به طور متوسط منجر به رشد ضعیفتر تولید ناخالص داخلی شد، که نشان میدهد دولتهای متحد با اکثریت مشخص و اختیارات سیاسی ممکن است با عملکرد اقتصادی قویتر مرتبط باشند.
این برای رای دهندگان چه معنایی دارد؟
در ظاهر، می توان استدلال کرد که رای دهندگان بریتانیا رشد اقتصادی و ایجاد شغل را در اولویت قرار می دهند ممکن است دلیل کمی وجود داشته باشد که به شدت از یک حزب بزرگ بر دیگری حمایت شود.
از سوی دیگر، مدیریت تورم حوزهای است که میتوان تفاوتهای محسوسی را در عملکرد اقتصادی بین دو حزب مشاهده کرد و اینجاست که رایدهندگان میتوانند ترجیحات واضحتری داشته باشند.
اما با نگاهی به تصویر بزرگتر، تحقیق به یک معمای جالب اشاره می کند.
حزب کارگر و محافظهکار خود را از طریق ارزشهای اجتماعی و فرهنگی بسیار متفاوت تعریف میکنند، و هر انتخابات مدرن بریتانیا توسط برخی به عنوان یک نبرد وجودی بین آنها توصیف شده است. “سوسیالیست” و فلسفه های «سرمایه داری». با این حال، به نظر میرسد که تفاوتهای بین احزاب مدرن زمانی که در قدرت بودند، نقشی جزئی در عملکرد اقتصادی و تصمیمگیری دارند.
علیرغم لفاظی های دو قطبی مبارزات انتخاباتی آنها در مورد موضوعات مختلف اقتصادی، پس از به قدرت رسیدن، دولت های هر یک از احزاب تمایل دارند به سمت سیاست های اقتصادی نسبتا میانه رو که منجر به تأثیرات اقتصادی بسیار همگرا در طول زمان می شود، گرایش پیدا کنند.
توضیح احتمالی برای این این است که واقعیت ممکن است پس از به قدرت رسیدن یک حزب، عمل گرایی را بر ایدئولوژی ترجیح دهد. صحبت های مبارزات انتخاباتی از جناح چپ کارگر و محافظه کاران جناح راست ممکن است نوید تغییرات سریع انقلابی را بدهد که می تواند به موفقیت اقتصادی منجر شود.
با این حال، وقتی صحبت از اقتصاد واقعی میشود، و با فرض اینکه هیچ یک از کشورها نمیخواهند انسجام اجتماعی را با اجرای عجولانه سیاستهای اقتصادی رادیکال به خطر بیندازند، تغییر معمولاً باید به تدریج و در طول زمان از طریق یک رویکرد متعادلتر و عملگرایانه اتفاق بیفتد. این امر اغلب منجر به ترکیبی از سیاستهای اقتصادی میانهروی میشود، صرف نظر از اینکه کدام حزب سیاسی در قدرت است.
در واقع، این استدلال با مدل Downsian انتخابات، توسط آنتونی داونز اقتصاددان توسعه داده شده است، که پیشنهاد می کند که این “جلسه در وسط” در مورد سیاست های اقتصادی یک نتیجه طبیعی در یک سیستم دموکراتیک است. همانطور که در انگلستان استتحت سلطه دو حزب
با این حال، همه دولت ها در این میانه بازی امنی ندارند. دولت تاچر در دهه 1980 نمونه بارز آن است. تاچریسم به طور کلی بر روی ایده های اقتصادی دست راستی پیش رفت. رویکرد او این بود برای فروش شرکت های دولتیکاهش مقررات و اتحادیه ها را بگیرید. اما حتی پس از این چرخش شدید به راست، دولتهای بعدی – از جمله دولتهای محافظهکار – به مرکز بازگشتند.
اعتصابات خارجی
البته، باید در نظر داشته باشیم که این یافتهها صرفاً منعکسکننده روندهای تاریخی اخیر هستند که لزوماً نمیتوانند آینده را پیشبینی کنند و چیزهایی مانند شوکهای خارجی، اختلالات سیاسی یا بدتر شدن شرایط اقتصادی میتوانند به سرعت الگوهای گذشته را معکوس کنند.
در واقع، از انگلستان وضعیت فعلی افزایش قیمت، رشد ناپایدار، بدهی عمومی بالاو تأثیرات مداوم همهگیری و برگزیت، محیط چالش برانگیزی را برای دولت آینده ایجاد میکند. و این امکان وجود دارد که در چنین فضایی، حتی تفاوتهای کوچک در ترکیب سیاستهای انتخاب شده توسط حزب حاکم، به نتایج اقتصادی بسیار متفاوتی منجر شود.
در حالی که بریتانیا به پای صندوقهای رای میرود، بحث اینجا یادآور این است که فراتر از درگیریهای لفاظی شدید بین احزاب، میراث اقتصادی نهایی دولتهای ما اغلب بیشتر از آن چیزی که هر دو طرف ممکن است علنا تصدیق کنند، ظریفتر، عملگرایانهتر و همگراتر میشوند.
در این زمینه، ممکن است برای رأی دهندگان بریتانیا منطقی تر باشد که توانایی ها و فلسفه های سیاسی خاص و مبتنی بر شواهد نامزدها را بررسی کنند تا عملکرد اقتصادی بالقوه آنها را بهتر پیش بینی کنند، نه اینکه بیش از حد تحت تأثیر تعصبات ایدئولوژیک قرار گیرند.
نتیجه انتخابات قطعا مهم خواهد بود، اما اگر تاریخ راهنما باشد، اثرات اقتصادی دقیق آن ممکن است پیچیده تر و کمتر واضح باشد. شعارهای حزبی ممکن است نشان دهد.